رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

دختري از آسمان

چرا . . .

چرا مادر شدم واقعا چرا خدايا چرا من در توانم نيست از پسش بر نميام نميتونم مادر خوبي باشم كار سختيه اي واي دختر عزيزم ببخش كه امشب صداي مشاجره ما گوش لطيفت رو خراشيد و روحت رو آزار داد سعي ميكنم تكرار نشه . . . اي همه هستي من براي تو زندگي ميكنم نفس هايم با نفس هايت شمرده ميشه و قلبم با قلبت ميتپه، ميخوام مادر خوبي برات باشم اما انگار نميتونم گاهي كم ميارم و كنترل خودم رو از دست ميدم من رو ببخش. باز هم معذرت . . . ۹۲.۴.۲۴
21 مرداد 1392

تولد پدر

امروز تولد پدر بود ما هم از صبح مشغول کارهای تولد بودیم شما هم خانم بودی من به کارهام رسیدم ته چین مرغ با سوپ ورمیشل سالاد و ژله داشتیم همراه با سفره افطار خیلی خسته شدم با این حال خوب بود فقط به جای اینکه به من و پدر خوش بگذره از هم دلگیر هم شدیم الانم که دارم مینویسم خیلی ناراحتم دیگه اون توانایی های گذشته رو ندارم و رسیدگی به شما وقت زیادی ازم میگیره ، با اینکه سعی میکنم وظایف ام به عنوان دختر مادر و پدرم، خواهر برادرانم، همسر پدرت و مهمتر از همه مادرانگی شما رو به خوبی انجام بدم اما باز کم میارم ، ببخش امشب کم دیدمت و سرگرم مهمونی بودم دلتنگت شدم مثل فرشته ها خوابیدی خواب های رنگی ببینی دخترم . امیدوارم سال بعد روز تولد بهتری داشته باشیم...
21 مرداد 1392